پریاپریا، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

پریا دخترگلم

نگرانی های من

سلام عزیزم پریا جان میخوام ازدستت شکایت کنم و کمی از اذیتهات بنویسم دو روز پیش که اومدم مهددنبالت دیدم خیلی آروم اومدی بیرون دهنت هم باز نمیکنی بهت گفتم پریا چی شده ولی اصلا جواب ندادی کفشهاتو پات کردم اومدی توی حیاط که بازی کنی خاله ساناز صدامون کرد گفت که چه اتفاقی افتاده به خودت گفت پریا به مامان بگو چی شده ولی تو جواب نمیدادی منم که دیگه دل تو دلم نبود که آیا چه اتفاقی افتاده تا اینکه خاله ساناز گفت امروز پریا بازی میکرده افتاده لثه اش خون اومده وای مردم و زنده شدم گفتم چرا ؟ دهنتو باز کن ببینم ولی این دهن باز نشد که نشد ساناز گفت یک کمی بالای دندونش خون اومده خلاصه اومدیم خونه تا اینکه تونستم یواش یواش به حرفت بیارم و کامل برام توضیح دا...
19 مهر 1390

آناس ( آدامس )

پریا جان سلام خانم گل دو روزه که آناس ( آدامس )خور شدی دیروز اومدی میگی مامان می تونم یدونه آناس بخورم بهت میگم آناس برای چی میخوای بخوری دندونت درد میگیره میگی آخه من بوبوز شدم ( بزرگ شدم )  دیگه خلاصه با چرب زبونی هرکاری که دلت میخواد انجام میدی جالب این جاست وقتی هم که آدامس میخوردی بهت گفتم پریا آدامست نره تو دلت گفتی نه آدامستو از دهنت درآوردی میگی ببین پیر شده ...
16 مهر 1390

شیرین زبونی های دخترگلم

سلام عزیزم بعد از مدت طولانی دوباره اومدم ازکارهایی که می کنی برات بنویسم عزیزم ازدستم ناراحت نباش مدتی بود مطلب نمی نوشتم حسش نبود دیگه چی کارکنم ....... پریا جان چندروز پیش اومدم مهد دنبالت داشتیم میرفتیم خونه به من میگی مامان موهای دستم در اومده میخوام وقتی بزرگ شدم موهای صورتمم در بیاد بابا بشم بعد دو تا بابا داشته باشیم  نمی دونی وقتی این حرفو زدی من داشتم از تعجب شاخ در می آوردم و غش کردم از خنده که چه طور این فکر به ذهن تو رسیده ای شیطون بلا از دیشب برات بگم عزیزم برای شام میخواستم کتلت درست کنم با سیب زمینی سرخ کرده از اونجایی که خیلی دوست داری کارخونه انجام بدی شروع کردی کمک من سیب زمینی خورد کردن یک چاقوی یک بار مصرف ...
12 مهر 1390
1